پروژه ی لوستر فرو افتاده شامل دو عنصر است که به صورت فضایی از نظر معنایی به هم مرتبط شده اند : لوستری که کمی کج و تو رفته و پخش زمین شده است. و کابل فلزی از هم گسسته و سیم برق آویزان از سقف. بیننده از این ترکیب متوجه می شود که لوستری که پس از پاره شدن کابل ‘فرو افتاده’ و به حالت در هم شکسته بر روی زمین قرار گرفته است. در کنارش معدود ‘آویز ها’ ی (پنتالوگ های) کریستالی است که در زمان برخورد لوستر با کف مرمرین کنده شده اند.

اما وقتی که بیننده به ‘لوستر فرو افتاده’ می رسد، ناگهان صدای آهسته ترک خوردن ‘آویز ها’ی کریستالی را می شنود.
این صدا در تمام فضای سرسرا قابل شنیدن نیست، و فقط در نزدیکی خود لوستر قابل شنیدن، و صدای ملایمی است.

در این صدای خرد شدن توقفی نیست، و به صورت ممتد بازتولید می شود، که باعث خلق نواخت موسیقی زیبا و در هم بافته ای می شود. انگار که این، بازآوایی پی در پی نوت های اندوه، احساس و سوگ است که در هوا معلق است و هرگز فروکش نمی کند، حتی با این که ‘فرو افتادن’ لوستر بسیار قبل تر از آمدن بیننده به سمت آن رخ داده است.


غمزده، و در غین حال شوخی آمیز، مضمون لوستر فرو افتاده و صدای خرد شدن آن به راحتی تعبیر شدنی است. سرسرا، جایی که تمام این اتفاقات رخ می دهد، بازنمایش دهنده یک هم نوازی است که روزی مدرن بود، ولی این روزها به نوعی سنتی محسوب می شود، سرد، ‘تجارت-گونه’، ساخته شده از بتن، فولاد و شیشه، و بی بهره از هر انسان و حتی فضاسازی احساسی.
این پروژه دقیقا در خصوص ‘نهستی’ سخن می گوید، کمبود انسانیت، عشق گرایی، نبود آن ها و کاربری روزانه آن ها در زندگی ما. همچنین در خصوص زمانی که انسان، خانه ها و محیط های کاری ساخته شده ی او همیشه دارای زیبایی بود و نسبت به هر آنچه انجام می داد او را احاطه می کرد به صورت مداوم حساس بود.
سختی این کار شامل نصب (آویز کردن، برپا کردن) در سرسرای شیشه ای بانک است. سرسرایی که در آن افراد در حال تحرک سریع به سمت آسانسور و پلکان در آن می ایستند و توقف می کنند.ادراک حقیقی این سرسرا، ‘مسیر عبور’ است -در هر ۳ سمت ورودی ها یا خروجی هایی وجود دارند : درهای به سمت خیابان، به سمت آسانسور ها یا پلکانی به سمت بالا و پایین.
افزون بر چنین ‘حالت ناپایدار’ ی، این مکان در طراحی اصلی ‘غیر-متمرکز’ است: تنها یک تک فضای صاف در کنار کف نیست؛ هر دو دیوار مابین کف و سقف شیشه ای هستند؛ و دو انتهای دیگر سرسرا توسط بالکون های سیمانی بیرون آمده تفکیک شده است.
ناخوشایندی فضای بزرگ پشت دیواره ی شیشه ای کمتر از این نیست : پشت یکی، در تراز مقابل آن، یک ساختمان بتنی است؛ پشت آن با فاصله، یکی خیابان با ترافیک سنگین است. لذا این ها در کنار هم حس بسیار ضد و نقیضی را خلق می کنند – شخصی که در این فضا است نمی داند که او در بیرون قرار دارد یا در درون.
این اقامتگاه کاملا بی خویشتن است و به صورت کلی در نبود ‘حالت روحی’ یا هر نوع ‘اتمسفر’ی صرفا کاربردی است. از نظر اصولی، قابلیت از بین بردن (از منظر خنثی سازی) هر چیزی که در ان درگیر شود را دارد، به عبارت دیکر،به این جهت که هر مفهوم را تشریفاتی و تزئینی کند.
ادامه دارد
منابع :
- http://www.kabakov.net/installations/2019/9/14/the-fallen-chandelier
- https://fineartbiblio.com/artworks/ilya-and-emilia-kabakov/2186/the-fallen-chandelier
